دو نگاه عرفی به رابطه جنسی

ساخت وبلاگ

در ادبیات عرفی ما کنایه‌ای وجود دارد به نام " تن دادن". تن دادن یعنی تسلیم شدن. گویی تن دادن کاری ساده است ، به همان مقداری که تسلیم شدن ساده است. انگار درکی عرفی وجود دارد از اینکه در رابطه آسان‌ترین کاری که می‌توان کرد تن دادن است. درکی که می‌گوید هرقدر تسخیر روح انسان‌ها و کشف‌هایی درباره‌ی شخصیت و قواعد حاکم بر رابطه دشوار، اما تن دادن آسوده. طبق چنین درکی ساده‌ترین نوع خیانت، خیانت جنسی است. در این درک، حرف‌هایی که میان افراد رد و بدل می‌شود ارزشمندتر از تن است و مصداق خیانت، تکرارِ آن حرف‌ها در رابطه‌ای دیگر است.

اما نگاه دیگری نیز به همین میزان در عرف ریشه دار است. نگاهی که شاید معنای تام آن را بتوان در جمله‌ی همیشگی مادربزرگم دید: زن و شوهر هرقدر که دعوا کنند نباید بسترشان را از یکدیگر جدا کنند. گویی بستر تمام گرما را به یک رابطه می‌بخشد. گرمایی که "تعهد" به خانواده را علیرغم تمام جدال‌های حاضر حفظ می‌کند. و مشخصا طبق چنین دیدگاهی خیانتِ جنسی تنها به مثابه‌ی تن دادن به دیگری نیست، بلکه به معنای بی‌تعهدی به تمام رابطه است.

کجا می‌توان رابطه‌ی جنسی را به یک رابطه اضافه کرد؟ این سؤالی است که من را در روابط دوستانه‌ام گیج می‌کند. باید بگویم برای من رابطه‌ی جنسی بیش از اینکه برآمده از شوری آنی باشد که از کنترلم خارج است، مسئله‌ای است که درباره‌ی اضافه شدنِ آن تصمیم می‌گیرم. هرچند هنوز این نگاه درونی‌ام نشده است و گاهی از خودم می‌پرسم این همه قواعد که برای زندگی تعیین می‌کنی، آیا جایی را برای کشف و اتفاق باقی می‌گذارد؟ اما فعلا مطابق این نگاه عمل می‌کنم.

حال با توجه به این دو نگاه آیا می‌توان نگاهی ساده به رابطه‌ی جنسی داشت که بگوییم ساده‌تر از هر حرفی می‌توان آن را به رابطه اضافه کرد؟ یا باید به توقعی که در ما ایجاد می‌کند توجه کنیم؟ توقعی که خواستار تعهد می‌شود؛ تعهدی که تمامیت‌خواه است و رابطه‌ را تنها برای خودش می‌خواهد.

گاهی وقتی تصمیم می‌گیرم رابطه‌ی جنسی را به یک دوستی اضافه کنم می‌ترسم. از توقعاتی که به دوستی تحمیل می‌کند و ممکن است آن را از بین ببرد. انگار این همان ترسِ از بین رفتنِ مرز دوستی و نزدیک شدنِ آن به رابطه‌ای جدی است. می‌ترسم نکند اینکه رابطه جنسی چنین توقعی را در من ایجاد می‌کند وباعث می‌شود وقتی دوستی به من متعهد نیست/ من به دوستی متعهد نیستم ،حالم بد شود، تنها محصول درکی ریشه‌دار در عرف باشد.

فکر می‌کنم برای اینکه بتوانم به این پرسش جواب دهم که کجا می‌توان رابطه‌ی جنسی را به رابطه اضافه کرد باید این دو درک عرفی را قدمی عقب‌تر ببرم. باید بپرسم کدام نقطه است که حرف را از تن جدا می‌کند.

پی‌نوشت: از سفر تفرش که برگشتم با خودم عهد کردم تا مدتی وارد هیچ مسئله‌ای که تنش‌زاست نشوم. می‌دانستم تاب کوچکترین تنشی را ندارم و می‌خواهم بی‌دردسر به کارهایم برسم. زهی خیال باطل!

آخرین پست 1396...
ما را در سایت آخرین پست 1396 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 172 تاريخ : پنجشنبه 9 اسفند 1397 ساعت: 17:33