من نمیخواهم بگویم که دوست داشتن بیدلیل و علت است؛ که ما انسان معلق در هوا نیستیم که در خلأ دل ببندیم و دوست بداریم. و جدای از آن، چنین نگاهی به دوست داشتن، باب بسیاری از رذایل انسانی و تاب آوردنشان را میگشاید. اما میخواهم بگویم که دوست داشتن خیلی از اوقات دلیلی حتمی است. چونان حسن نیتی ابتدایی، آن را که داشته باشیم بعد از آن مسائل جلوهای دیگر به خود میگیرند: نخست آنکه باعث میشود امور روالی طبیعی بر خود بگیرند، بدین معنی که به پشتوانۀ آگاهی از آن علاقه، خیلی از مسائل را بدون فکر کردن و محاسبه پیش ببریم. دوم آنکه اگر جایی خطایی سر زد، میتوانیم امور را تفسیر کنیم، بدون آنکه تفسیر، جلوۀ توجیه به خود بگیرد. بنابراین اگر جایی دربرابر کسی که دوستش دارید، خصوصا در ارتباط عاطفی، حس کردید مجبورید که برای هر حرف و رفتارتان مدت مدیدی فکر کنید و برنامهریزی کنید تا او را نرنجانید یا حس زیادی بودن به او ندهید، یا مجبورید هر حرف و رفتارش را مدام تحلیل و بررسی کنید تا معنایش را دریابید، بدانید حس طرف مقابلتان به شما، همان حس شما به او نیست. بدانید که او شما را دوست ندارد، که دوست داشتن خیلی از اوقات دلیل حتمی امور است و آنها را جاری و ساری میکند و به نحو پیشفرض چشمی را بر مسائلی میبندد و بر مسائلی دیگر میگشاید. اگر در علاقۀ کسی به خودتان مردد بودید، بدانید دوست داشتن، بنابر حکم دوست داشتن، استوار گام برمیدارد.
آخرین پست 1396...برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 138