بار اول مشکلاتش را گفت.
گفتم با این وضع پس ما نمیتوانیم با یکدیگر باشیم.
عصبانی و ناراحت شد که مگر اینجا بنگاه معاملاتیست که از من میخواهی درباره خودم بگویم و بعد بگویی پس نمیشود؟
گذشت.
باز هم مشکلاتش را گفت.
گفتم نتایج را به کناری بگذاریم. به کنار بگذاریم که میشود یا نمیشود. حال تو برایم مهمتر است. بگو چرا اوضاع اینطور هست که هست.
نتایج را به کناری گذاشتم و شنیدم.
از مشکلاتم گفتم.
گفت تو دیگر برای من سمیرا نیستی. خیلی محترمی اما سمیرا نیستی.
نگفتم.
آخرین پست 1396...برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 155