و چون زن خواستی ای پسر! حرمت خود را نیکو دار. طلب غایت نیکویی زن مکن که به نیکویی معشوقه گیرند. زن، پاکروی و پاکدین و کدبانو و شویدوست و پارسا و شرمناک و کوتاهدست و کوتاهزبان و چیزنگاهدارنده باید که باشد تا نیک بود که گفتهند: زن نیک، عافیت زندگانی بود. اگرچه زن مهربان و خوبروی و پسندیده تو باشد، تو یکباره خویشتن را در دست او منه و زیر فرمان او مباش، که اسکندر را گفتند که چرا دختر دارا به زنی نکنی که بس خوبست؟ گفت سخت زشت باشد که چون ما برمردان جهان غالب شدیم زنی بر ما غالب شود. اما زنِ محتشمتر از خویش مخواه، و تا دوشیزهای یابی، شویکرده مخواه، تا در دل او جز مهر تو کسی دیگر نباشد و پندارد که همه مردان یکگونه باشند، طمع مردی دیگرش نباشد. و از دست زن باددست (ولخرج) و زفاندار و ناکدبانو بگریز که گفتهند کدخدای، رود باید ( و کدبانو بند، اما نه) چنانکه چیز تو را در دست گیرد و نگذارد که تو بر چیز خویش مالک باشی که آنگاه تو زن او باشی، نه او زن تو. و زن از خاندان به صلاح باید خواست نه از بهر طبع، که از بهر شهوت از بازار کنیزکی توان خرید که چندین رنج و خرج نباشد. باید که زنی رسیده و تمام و عاقله باشد. کدبانویی و کدخدایی مادر و پدر دیده باشد، تا چنین زنی یابی درخواستن او هیچ تقصیر مکن و جهد کن تا او را بخواهی.
پینوشت: شاید بعد درباب اول و آخر این متن نوشتم: تمایز میان زن و معشوقه و بنابراین جهد کردن برای خواستن. ضمن اینکه فرم چنین نوشتارهایی در ادبیات فارسی نیز برایم بسیار قابلتوجه و پژوهش است.
قابوسنامه، عنصرالمعالی کیکاووس بن اسکندر بن قابوس بن وشمگیر بن زیاد، تصحیح: غلامحسین یوسفی، تهران (علمی فرهنگی: 1395)، 129-130.
آخرین پست 1396...برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 141