ناتوان از اینکه از روحیهی متکثرم ، فراتر از امری شخصی ، به مثابهی روحیهای علمی دفاع کنم . از نظر روحیهی متکثرِ من تنها مادامی میتوان پرسش و پرداختی در سطح بنیادین زیست داشت که جنبههای مختلف زیست تجربه شده باشد . از نظرم آدمهایی که با تجربههایی محدود درباب واقعیت نظر میدهند ، هرقدر هم که باهوش و دقیق النظر باشند اما گویی هم کشف و هم پرداختشان ناقص است و به راحتی ممکن است در خیال و وهم بیفتند .
اوج ناتوانی من در این دفاع ، سرمقالههای نشریهی خرد ماناست . نشریهی شمارهی قبل را که به یکی از اساتید دادم ، گفتند : فکر کردی من وقت دارم این همه مطالب بیاهمیت را بخوانم ؟ اگر از خشم و ناراحتی اولیهی این حرف درگذریم ، سؤال ، سؤالی به جاست . گویی اتفاقا روحیهی من روحیهای خلاف عادت است که با چنین شوق سرشاری در تمام مطالب دوستانم سَرَک میکشم و حریصانه دنبال کشفی در آنها هستم . اما سرمقاله فراتر از این علاقهی شخصی باید بتواند از نشریه دفاع کند . کاری که سرمقاله عهدهدار آن است ، این است که بتواند اهمیت مطلب را نشان دهد و نشان دهد چرا خواندن این متون به هزینهی فرصت آن میارزد .
روحیهی متکثر در تمام زندگی من حضور دارد . اما این روحیه من را چندان نگران نمیکند چون روحیهی متعینگر به پررنگی روحیه متکثر در کنار من ایستاده است . در روابطم با افرادی که به نظر میرسد برای آغاز با آنها در ابتدای راه هیچ مشکلی نیست و من هرگز دربرابر کسی برای شروع یک رابطه از خودم محافظت نمیکنم ، گذر زمان در روابطم است که حدود آن و سبکش را شکل میدهد . سختی من در روابطم آن نقطهای نیست که از آغاز کار مانع رابطه و تجربهی جهان فردی جدید شوم ، بلکه در ادامه دادنش است . ادامه دادنش آن نقطهایست که شخص من با تمام شخص بودگیش حاضر است و حدود رابطه را شکل میدهد . بنابراین من هرگز چیزی را از خودم دریغ نمیکنم ، بلکه تنها سعی میکنم در افقی از زیست که تاکنون داشتهام جایگاه آن را مشخص کنم.
اما حتی توأمان بودن این دو با یکدیگر گرچه ممکن است به نحو صوری تعریفی از روحیهای علمی دهد که روحیهی علمی روحیهای است که تلاش کنیم به تکثرات تعینی بخشیم و درنتیجه روحیهی من را قابل دفاع کند ، اما به لحاظ محتوایی نمیتواند تکثری را توجیه کند و ما باید برای توجیه اهمیت یک محتوا ، به جای توسل به تبیین روحیهی علمی ، به تبیین اهمیت خود آن موضوع بپردازیم ، نه اینکه استدلال کنیم چون برای کشف واقعیت باید متکثر بود پس چنین تجربهای لازم میآید . این است که من دیگر تلاش نمیکنم دیگران را قانع کنم تا برای پاسداری از روحیهی علمی فلان تجربه ضروریست یا نه ، مگر اینکه خود تجربه چنین ضرورتی را ایجاب کند و بتواند خودش را موجه کند .
آخرین پست 1396...برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 176