این روزها به این نتیجه رسیدهم که تفکیک حوزهها از یکدیگر امری ناگزیر است.کشف اهمیت تفکیک به تازگی رخ نداده است. آنچه برایم تازه است کشف تناقضیست که درگیر آن هستم. پیشتر در اینجا درباب تفکیک زن و مرد نوشته بودم و توضیح داده بودم تلاش زنان برای به دست آوردنِ هرآنچه مردانه است خطر آن را دارد که تمایزِ میان این دو حوزه از بین برود و دیگر نامی از زن و مرد به مثابه دو ادب و دو تلقی متمایز در مواجهه با جهان باقی نماند. درواقع برای حفظ شهر، تفکیک و در عین حال تلاش برای سازگاری امری اساسی است.
این روزها پی بردهم که علیرغم آگاهی به اهمیت تفکیک، در این زمینه ناتوانم. نمیتوانم افراد نزدیک را از غیرنزدیک متمایز کنم و ادبِ هر یک را به جا آورم. همگان را نزدیک میخواهم. در واقع تناقضی که این روزها با آن مواجهم همدلی نظری با مفهوم ادب و ناتوانی عملی در مواجهه با آن است. گمان میکنم این تناقض از آنجایی نشأت میگیرد که آنقدر که فکر میکنم به ادب باور ندارم. احساس میکنم ادب نمیتواند خواست من نسبت به تمامیت را برآورده کند. گمان میکنم اگر به درستی امری رسیدهم میتوانم آن را به هر رابطهای وارد کنم. برای مثال میتوانم در باب دغدغههایم با تمام افراد صحبت کنم. خواست تمامیت که همه افراد را نزدیک میخواهد و نتیجهای که دربردارد این است که هیچ یک از افراد نمیتوانند نزدیک باشند. نمیتوان هیچ یک از افراد را حقیقتا دید و قضاوتی دربارهی آنها داشت.
درواقع تمام مشکل از نسبت میان افق و زیست برمیخیزد. افقی که از ما تمامیت را طلب میکند، افقی که انسان را در معرض تشبه هرچه بیشتر به خدا و گذشتن از حدود قرار میدهد و زیستی که هرچه بیشتر ناتوانی و شکست انسان را در این مسیر به رخ میکشد، تا انسان هربار از نو برخیزد و زمین بخورد. زیستی که هرچه بیشتر امور را از یکدیگر تفکیکشده میخواهد و پای ما را روی شهر انسان استوار میکند.
پینوشت: یکی از دلایل علاقهم به یونان کارکردن، درک دَوَرانی یونانی از انسان به معنای همواره در حرکت بودن و نسبتی است که با افق برقرار میکند.
آخرین پست 1396...
برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 154