نقاطی در زندگی هست که تمام گذشته را به مثابهی یک آن در برابر چشمانت مجسم میکند. چند ماه آخر از سالی که گذشت، تمام دوران دبیرستانم را برایم زنده کرد. دوران دبیرستان را کل گذشته خطاب میکنم، چون نقطه آغاز من برای مواجهه با زندگی بود. دورانی که میتوانستم فهمهایی دربارهی خودم، محیط اطرافم و زندگی در کلیتِ آن داشته باشم. پیش از دوران دبیرستان خصلتهایی در من و محیط اطرافم بود، کارهایی را انجام میدادم، اما زمانِ آن نبود که بتوانم به آن خصائص فکر کنم. باید از آن دوران میگذشت و من دادههایی در دست میداشتم تا بتوانم دربارهی آنها فکر کنم و به بیانی فلسفی " تأملی بازتابی" کنم.
در اواخر همان سالهای دبیرستان بود که متوجه شدم من فردی مقبول میان دوستانم نیستم و نتوانستهام در هیچ جمعی حضورم را حفظ کنم. گرچه دوستی صمیمی داشتم که تمام زمان مدرسه و پس از آن را با یکدیگر میگذراندیم اما نتوانسته بودم در کلیتِ مدرسه فردی مقبول باشم. همینطور ممکن بود گاهی افراد برای رفع مشکلات درسی به من مراجعه کنند و به عبارتی مشروعیت داشته باشم اما مقبولِ افراد نبودم. در آن سالها با خود فکر میکردم آیا اساسا تفکیک مشروعیت از مقبولیت درست است؟
نه تنها در آن دوران که اکنون نیز هنوز نتوانستهام موضعی قطعی درباب درستی یا نادرستیِ تفکیک مقبولیت از مشروعیت بگیرم. اما اکنون حداقل یک چیز را میدانم: انسانی سلیم الوجدان، با فردی که امری را ولو مخالف با او ساخته است بیشتر میتواند کنار بیاید، تا آنکه هنوز چیزی را نساخته است یا بنایی را بر ساختههای دیگران بنا میکند. بنابراین بر این نظرم که مشروعیت اگر نه شرط کافی اما حداقل یکی از شروط لازم مقبولیت است. درنتیجه اگر من نمیتوانستم مقبول افراد باشم شاید یکی از جهات آن بود که حتی مشروع هم نبودم یا به عبارتی دیگر نتوانسته بودم امری را بسازم. ساختن به معنی امری برآمده از عقل و تجربهای فردی که قابل دفاع باشد. اکنون در دانشگاه نیز میبینم همان سالها تکرار شده است. من در دانشگاه نیز نتوانستهام امری را بسازم. از قضاوتهایی جزئی درباب افراد گرفته تا قضاوتی در باب فلسفه و کاری که میکنم.
پیشتر در اینجا نوشته بودم که یکی از خصائص من متعینگر بودن است. حالا مسئله این است که آیا فرد متعینگر همان فرد سازنده یا مشروع است؟ که اگر اینطور باشد طبق صورتبندیای که ارائه دادم نباید دستِ کم یکی از شروط مقبولیت را داشته باشد؟ به نظر من تفکیکی میان تعین و ساختن است. تعین ممکن است از سر ناتوانی باشد. ناتوانی از اندیشیدن به امور و در عین حال بیقراری برای ساختن آنها. بنابراین متناقض نیست اگر من میگویم فردی متعینگر هستم و با این وجود مقبول نیز نیستم. چرا که هر تعینی ساختن با همان تعریفی که از ساختن دادیم نیست.
نوشتنِ متنِ آخر سالِ گذشته تا به امروز به تعویق افتاد. مانده بودم که سال گذشته چه دستاوردی برای من داشت و باید سال جدید را چگونه ادامه دهم؟ سال جدیدی که همراه با شروع یک مقطع تحصیلی جدید و محافظت از یک دوستیِ نوپاست. به سال گذشته که فکر کردم دیدم کشفی که برای من داشته است، " ساختن" است با تمام مصائب و جوانب گوناگونِ آن. با خودم گفتم سال آینده را به جای تعینهای بادآورده، قضاوتهای تکبعدی با یک پرسش دنبال خواهم کرد: چگونه میتوان امری را ساخت؟
پینوشت: برای آن مخاطب عزیز وبلاگ که در خصوصی برای من پیام میگذارد: در این مدتی که در وبلاگ ننوشتم، درگیریهایی اعم از درسی و غیردرسی- مثل تجربهی برخی جوانب زندگی- مانع از آن شد که در اینجا بنویسم. حالا هم فارغتر هم کمی دستِپرتر هستم برای نوشتن. فکر میکنم اگر اینجا مخاطبی دارد باید به او احترام گذاشت و صادقانه اگر حرفی برای گفتن نیست، نگفت. همچنین درباب اینکه گفته بودید بهتر است مدیوم دیگری را برای حرفهایم انتخاب کنم، باید بگویم که اتفاقاً اگر اینجا حٌسنی داشته باشد همین مخاطب محدود است. دوستانی که دورادور و در عین حال نزدیک همدیگر را پیگیری میکنند.
من جواب تمام این پیامها را با ایمیل برایتان فرستادم اما وقتی دیدم گلایه کردید که پیامها را جواب نمیدهم متوجه شدم ایمیلها به هر دلیلی نیامده است. بنابراین مجبور شدم در اینجا پاسخ دهم.
ممنون از پیگیری دوستانه و صمیمانهتان.
آخرین پست 1396...برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 192