پیش از اینکه سراغ نوشتن متن بیایم، با خودم گفتم میروم و مونتین را معرفی میکنم. وقتی سراغ نوشتن آمدم دیدم تکواژهای برای معرفی مونتین ندارم. به راستی مونیتن کیست؟ حکیم، فیلسوف، ادیب، روانشناس، شکاک، بنیانگذار مقالهنویسی مدرن یا دستِ آخر انسانی سعادتمند؟
درواقع برای من حرف زدن از مونتین به نوعی پرداختن به سبکی است که در این وبلاگ به کار میگیرم. از زمانی که نوشتن در اینجا را آغاز کردم، دائم از خودم میپرسم تفاوتِ این وبلاگ با دفترچه یادداشت شخصیام که هیچ مخاطبی مگر خودم ندارد چیست؟ چگونه میتوان برای سنخ متنهای اینجا مخاطبی تعریف کرد؟ یا حتی در پاسخ به دوستانی که میگویند مدیوم دیگری را غیر از وبلاگ برای نوشتههایم انتخاب کنم که مخاطبی وسیعتر دارد میگویم هنوز نتوانستهام به این سؤال پاسخ دهم که این متنها چگونه میتوانند مخاطبی داشته باشند؟ مخاطب داشتن به معنای ایجاد اشتراک و جمع کردنِ افراد است. در واقع سؤال اصلی این است که اگر این متنها متنهایی جزئی دربارهی زوایایی جزئی از زندگیند، چگونه میتوانند اشتراکی را موجب شوند؟
ما ادبیات را همواره با شخصیتهایی که نویسندگان میسازند به خاطر میآوریم؛ درواقع با بریدهای از زندگی که نویسندگان در خلالِ شخصیتها برای ما ترسیم میکنند. علاوه بر این ما به میزانِ بزرگیِ نویسندگان از آنها توقع داریم تا در ضمنِ پرداختن به شخصیتها حکمتهایی از زندگی را برای ما روشن کنند. برای مثال وقتی مونیتن از دوستیاش با لابوتی و ماجرایی که بین آنها بود سخن میگوید: «... اگرچه به لطف و مرحمت خداوند تمام آن[ زندگیام] را جز هنگام مرگ دوستم و تألمی که از آن حاصل شد، در آسایش به سر بردهام اما باید بگویم که غیر از آن چهار سالی که با موهبت معاشرت و همنشینی با مردی چنان دوستداشتنی گذشت، باقی ایام زندگیم دود و خاکستر، شبی تاریک و ملالآور است. »[1]، ما انتظار داریم مونیتن حکمتی در باب ذات دوستی بگوید:« در این نوع دوستی که من از آن سخن میگویم اگر میسر بود که یکی از ایشان چیزی به دیگری بدهد، طرفی که این لطف در حق او شده است نیز متعهد به جبران آن میبود. زیرا هر یک از ایشان که چنین ابزاری برای احسان به دوستش فراهم میکند بسیار بخشندهتر از دوستی است که برای شاد کردن دوست خویش دست به انجام عمل مطلوب او میزند.»[2]
ممکن است بگوییم مونتین مانند نویسندگان دست به طراحی شخصیت و پرداختِ آنان نزده است، اما آیا همین که از زندگیِ خود حرف میزند، خود را تبدیل به شخصیتی برای پرداختن نکرده است؟ که با هنرمندی تمام و ظرافتی تراشکارانه آن را میپژوهد؟ و اگر او شخص است چگونه از او حکمت را انتظار میکشیم، حکمت -که چنان که از نام آن برمیآید- بناست در باب هر انسانی از آن جهت که انسان است صدق کند و اشتراکی را رقم بزند. آیا این انتظار از شخص انتظاری به جاست؟
بنابراین پرسش از اینکه مونتین کیست پرسش از طرح ادبیات است به معنی شخصیتهایی که نویسندگان خلق میکنند و مهمتر از آن پرسش از خودِ " شخص" است. آیا شخص میتواند مخاطبی داشته باشد؟
پینوشت: به دوستانی که با مونتین(شاید هم مونتنی. تلفظ دقیق نام او را بر اساس زبان مبدأ نمیدانم) آشنایی ندارند، توصیه میکنم به لینکهای زیر سری بزنند:
1.ویکیپدیای فارسی
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%84_%D8%AF%D9%88_%D9%85%D9%88%D9%86%D8%AA%D9%86%DB%8C
2. در این لینک نام دو کتاب از مونیتن آمده است: درباب دوستی و در باب خلوتگزینی؛ که کتابهایی خواندنی از مونیتن هستند. اما فارغ از این دو کتاب، اگر فرصت داشتید، نگاهی به لیست کتابهایی که نشر روزگار نو تحت عنوان " ایدههای بزرگ" چاپ کرده است، بیندازید. سبک آنها از جهت مسئلهای که این متن پیگیری میکرد یکسان است.
https://www.ketabrah.ir/publisher/%D9%86%D8%B4%D8%B1-%D8%B1%D9%88%D8%B2%DA%AF%D8%A7%D8%B1-%D9%86%D9%88/page-2?bt=books&sort=newest
3. درباب تتبعات، مهمترین اثر مونیتن:
https://www.goodreads.com/review/show/1596114965
1. مونیتن، درباب دوستی، ترجمه مرضیه خسروی( تهران: روزگارنو،1395)، 25.
2. همان، 21.
آخرین پست 1396...برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 182