اشک‌های آنتونیوی زیبا

ساخت وبلاگ
این متن را علیرضای عزیز نوشته است :

اشک های آنتونیوی زیبا
(این متن فیلم "آنتونیوی زیبا"ی بولونینی را اسپویل می کند)

دوست دارم در مورد یک پلان حرف بزنم. یک پلان که تمام فیلم "آنتونیوی زیبا" را در خودش جای داده. تلفن زنگ می خورد و آنتونیو(مارچلو ماستریانی) گوشی را برمی دارد. دوستش زنگ زده و می خواهد خبر پدر شدن نامشروع آنتونیو را تبریک بگوید. شاید اصلا خودش پدر آن پسر باشد ولی در نهایت همه فکر کنند آنتونیو پدر بچه ست و به اندازه ی کافی "مرد" هست و این همه چیز است. آنتونیو روبروی شیشه ای می ایستد که تصویرش در آن افتاده و به تصویر خودش در آینه نگاه می کند. دوربین جلوتر می رود. همان قدر که آنتونیو به تدریج صدایش حذف می شود و تنها دوستش حرف می زند، کم کم خود آنتونیو هم از تصویر حذف می شود و تنها تصویر آینه ای او باقی می ماند.
ما با "صدا"یی که می شنویم، در تصویر "بازنمایی" خود حضور می یابیم. جهان ما با "شنیدن صدای دیگران" ابتدا در سطح "بازنمایی" ساخته می شود. بعد با "سکوت" و "عمل" و "گفتن" ما، این جهان "خودینه" و مال ما می شود. بعد از این، ادامه ی زندگی ما تبدیل می شود به مبارزه ی میان خود ما و تصویر بازنمایی ما.
مسأله ی اصلی فیلم، رنج و چالش آنتونیو با جامعه/دیگران در مورد "عشق" است. جرم او این ست که بیش از حد به زیبایی و عشق اعتقاد دارد و آن را بیش از اندازه قدسی می داند. اینقدر قدسی که با فرشته ی زندگی اش رابطه ی جنسی کاملی برقرار نمی کند، در حالی که آنتونیو خواستنی ترین مرد آن شهر ست و می تواند بسیار زن باره باشد. او می داند که در لابه لای تنانگی جنسی، عشق و زیبایی قدسی همسرش را از دست می دهد. می شود با هر کسی سکس داشت، اما گاه بعد از سکس، عشق از بین می رود و این غمی ست که مانع آنتونیو می شود. نه، اینطور نیست که بترسد یا وظیفه ی جنسی را به تاخیر بیاندازد تا در توهم عشق باقی بماند. مسأله این ست که با عشق باید عاشقانه رفتار کرد و با زیبایی، زیبایی شناسانه و با امر جنسی، تنانه. اما دیگران، او را نمی فهمند. این چالش و درگیری، در پایان با شکست آنتونیو به پایان می پذیرد. آنهایی که معتقدند عشق چندان قدسی نیست و باید به رابطه ی جنسی و "بچه" ختم شود. یعنی پدید آمدن یک نسخه ی دیگر از موجوداتی که فریب قدسی ت عشق و زیبایی را بخورد و بعد این قدسی ت سبب شود سکس کند و "بچه" پدید آید. یک تسلسل پایان ناپذیر. این تسلسل، با آنتونیو می تواند قطع شود. کسی که پایش را بیرون از این جریان این می ذارد و عشق را، نه به مثابه ابزار بچه آوری، بلکه فی نفسه می یابد و به قدسی ت اش ایمان می آورد. او می فهمد که زندگی خیلی کسل کننده و بی ارزش ست اگر بنیان محض ترین لذت زندگی، تنها ایده ی "بقای نسل" باشد.
همچنان که دوربین جلوتر می رود و خود آنتونیو از تصویر حذف می شود و فقط "صدای دیگران" و "تصویر آینه ای" او باقی می ماند، و دوستش توصیه می کند باربارای مقدس را فراموش کند، آنتونیو اشک می ریزد و موهایش کم کم سفید می شوندو آنتونیو در غم از دست دادن خود اشک می ریزد.

پی‌نوشت : علیرضا ! اگه بخوام صادق باشم  ، باید بگم چیزی ندارم به متنت اضافه کنم ! حتی نمی‌گم که حرفای متنت رو نمی‌دونستم . متنت فقط یه کاری با من کرد : به رو آوردن . فقط به روم آورد که این بنای باشکوهی که خصیصه به خصیصه و با کنار هم قرار دادن ریزترین تجربیات از خودم ساختم چقدر غیرشخصیه . انقدر غیرشخصی که شاید نشه از تصویر بازنمایی شدش جداش کرد و جنگ به راه انداخت . همین ! 

آخرین پست 1396...
ما را در سایت آخرین پست 1396 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : samirarezaeephilosophyut بازدید : 185 تاريخ : پنجشنبه 9 اسفند 1397 ساعت: 17:33